سلام من مدیرعامل شرکت شما میخواهم بشوم. برنامه را شما بدهید. اما من میگویم از الان که این برنامه اجرایی نیست. ممکن نیست. نمیشود. حتی میگویم نمیخواهم نمیتوانم. شما به من رای میدهید ؟ چقدر عالی. من حقوق کامل دریافت میکنم. همه مدیران شرکت شما را هم انتخاب میکنم. دستم باز است. همه بودجه هم دست من است. اما خب چون کل اختیارات دست هیات مدیره است من آخرش میگویم هیچ قدرتی دست من نبود. همه قدرت دست هیات مدیره بود. من هیچ برنامه ای که ندارم. خب گفتم. شما هم لطف کردید قبول کردید من بی ادب هستم به همه میگویم تو. هر کسی به من حرف زد میگویم دروغ گو چرا تهمت میزنی. هر سوالی از من بشود بحث را میبرم سمت اینکه بگویم تهمت زدی؟ مظلوم نمایی کنم تامام. من مدیرعامل شرکت شما هستم. و اگر به قدرت برسم. ببخشید اگر مدیرعامل شوم. که میشوم. همان مدیران ده سال پیش را میاورم. ببخشید اصلا مدیران چهل سال پیش شرکت خودتان را استخدام میکنم. فکر نو و جدید و جوان نمیاورم طرح های قبلی را هم متوقف میکنم به نظرم محصولات شرکت را تا ده برابر یا بیست برابر گران کنیم روش مدیریت من این است که در ۴ سال آینده فقط با متخصصین و مشاوران بیرونی مختلف و بعضا متضاد جلسه میگذارم و نظرات متخصصین و مشاورین را میگیرم. بعدش هم بین آنها یکی را انتخاب میکنم. اگر انتخاب هم نکردم خب یک قدم یکی را اجرا میکنیم یک قدم یکی دیگه یا شاید یک سال یکی سال بعدی اون یکی نشد هم میگم بلد نیستم بلد نیستم. خب همین را بلد هستم. راستش را هم از همین اول میگویم اهل کار و تلاش و جهاد و این ها هم نیستم. قبلا هم که در مجلس بودم من را دوستان هم مسیر ام استیضاح کردند ولی شما یادتان میرود. مشکلی نیست. کاری میکنم من را انتخاب کنید. حل است. ده سال این مسیر را رفتیم ده سال دیگر هم میرویم. ۴ سال دوم هم خدا بزرگ است. شرکت من که نیست. پول من هم نیست دلم بسوزد اگر مادر دلسوزی بودم نمیگذاشتم این بچه را با شمشیر به دو نیم کنی خدافظ