صبح جمعه مریم پا شده اومده پیش من و محمد مهدی که بیداریم. فهمیدم گشنه اش شده پا شدم تا بچه ساکت بود صبحونه اش و دادم دیدم گریه اش در اومد بدو اومدم پیشش که شیر بدم بخوابونمش ،به مریم می گم متکا داداش و از سالن میاری می گه *نه*یه جوری سفت و محکم و قاطع می گه آدم می مونه بعدم پشتش و کرد رفت اتاق خودشون. والا باید به نسل الان مهارت بله گفتن یاد می دیم هر کاری می گیم می گه نه. https://ble.ir/writeforyou