معجزه2... معجزه یعنی چه؟ پدیده‌ای عجیب و غریب؟ خرق عادت؟ بله یا نه... آینه‌ای‌ست که عجز ما را، در سکوتِ پرهیاهوی خویشتن، به رخ‌مان می‌کشد.؟ آیا خدا باید فریاد بزند؟ تا بفهمیم ناتوانیم؟ و او توانای مطلق؟ آیا باید آسمان بشکافد، تا دریابیم هیچیم؟ مگر نه آن‌که هر آفریده‌اش را مینگری اشک جاری می‌شود از عظمت آن اشک حقارت ما آماده ست آماده‌ی فروریختن؟ در برابر این همه عظمت. کوه، غرور ما را در هم می‌شکند. و آیه‌ها... "لَرَأَيتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا" در هر تپشِ دل جاری‌ است. پس چرا این دل، با هر نگاه به آفرینش، از خشوع نمی‌لرزد؟ نکند تکبر، پرده‌ای‌ست که بر دیدگان‌مان افتاده؟ ما در میان معجزه‌ها نفس می‌کشیم و معجزه را در غیبت‌اش می‌جوییم! یک کلمه... یک حرف... نَفَسی، صدایی، اندیشه‌ای، نوشته‌ای، آهنگی، آغوش مادری، خود عشق این‌ها همه، فریادِ خاموشِ معجزه‌ های اویند. و کلُّ أسمائکَ العظیم... اما من، "انی أسألُکَ باعظمه"... و باز، می‌مانم در حیرت، در برابر همان نام‌های عظیم... همان نام‌ها... که ما اگر هیچ باشیم هر آیه در برابر مابینهایت است تقسیم بر صفر هر چه میل کند به صفر هر عددی در برابرش بزرگ بینهایت است