همنشین
همنشین.
شعر سعدی:
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی يا عبیری
كه از بوي دلآويز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچيز بودم
ولیكن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشين در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم ...