داستان نوشتن من
داستان نوشتن من. و بخشی از انگیزه های من از نوشتن.
راستش من از ۲۰ سالگی مدام در حال نوشتن در وبلاگی هستم که خواننده اش خودم بودم.
همیشه دوس داشتم افکار پدر بزرگ هام یا مادر بزرگ هام وجود داشت (تا حضرت آدم) و میتونستم دقیقا در سنی که خودم هستم در روزی از شمارش زندگی که خودم در اون هستم اونها رو بخونم.
همیشه دست به دامن همه ی اونها میشدم که نه عکسی ازشون بود نه خاطره و دست نوشته ای که با من حرف بزنید. کاش مینوشتید که بتونم روزنوشت های شما رو بخونم. براشون هدیه میفرستادم که شاید با من حرف بزنن. و فک کنم اثر داشت.
ده سال اول خیلی سخت بود چون افکار زیادی (دقیقا وقتی که کاغذ و قلم نزدیک من نبود) به ذهنم میرسید و از ذهنم میگذشت و برای خودم هم خوانا نبودن شفاف نبودن و نیاز به پخته شدن داشت. (الانم داره.) و تا میومدم بنویسم فراموش میکردم.
خیلی بهشون فکر میکردم و یادداشت میکردم ولی گاهی به نوشته روشنی که حتی یک خط هم تولید بشه منتهی نمیشد
بعد از مدت ها تونستم بعضی هاش رو لاگ کنم
و کم کم جدی تر شد
اولین وبلاگ من پرشین بلاگ بود که الان سرورهاش خاموش شده
persianblog.ir
اسمش کانون جوانان بود. چند نفر بودیم مینوشتیم. که کم کم اونا رفتن تنها شدم ولی من تنهایی سالها ادامه دادم
کانون آبی فرهنگ بود. کانون جوانان اصلی روزنوشت بود. کانون قرمز و زرد و سبز هم بود که اجتماع سیاست و دین بود. الان دقیق یادم نیست. که کانون صورتی هم بود از عشق و عرفان و این جور چیزا یا نه
احتمالا شاید در این لینک web.archive.org همه ش باشه.
البته اون موقع ها پرشین بلاگ دات کام بود که هک شد و همه نوشته ها رفت و بعد از مدتی برگشت. و فرصت شد که ازش بک آپ بگیرم.
بعدش پرشین بلاگ گفت میتونید بک اپ بگیرید و ببرید توی سرور دیگری
پارسی بلاگ اون موقع بود که امکان امپورت نوشته ها رو داد و همرو خوشبختانه تونستم ایمپورت کنم
بعدا مطالب اون وبلاگ ها رو که موضوعات زیر بود آوردم یک جای دیگه
قرآن[74] . معرفت و عرفان اسلامی[48] . نماز[48] . دعا و مناجات به درگاه خدا[36] . رایانه و شبکه و نرم افزار[34] . ائمه (ع) و معصومین[33] . فلسفه[25] . اخلاق[23] . ادبیات فارسی و فرهنگ ایرانی[21] . سیاسی[19] . قم و سفر من[18] . اخبار مهم از نظر من[13] . امام خمینی (ره)[12] . امام زمان (عج) وانتظار ظهور[12] . سال پیامبر اعظم (ص)[10] . طلبگی[9] . امام حسین (ع)[9] . احادیث و روایات[8] . رایانه و آی.تی[5] . مادر[5] . هنر های هفت گانه و هشتمی[5] . ولایت فقیه[4] . زن در دین اسلام[3] . مفاتیح الجنان[2]
fehrest.parsiblog.com
الان همه ی اون گذشته یا بخش اعظمی ازش اینجاست
باورتون میشه که از روز اول که نوشتن شروع کردم تصمیم گرفتم در دوران بازنشستگی اگر بیکار شدم و اگر زنده بودم، خودم خودم رو مطالعه کنم.
چند تا داستان بی ربط
یک دورهمی که همه نویسنده های پرشین بلاگ دور هم جمع شده بودن. درباره ی فقر محتوای فارسی در اینترنت صحبت میکردن. که اگر همه مردم ایران روزی یک خط در وبلاگ بنویسن چقدر اطلاعات برای فارسی زبانان دنیا تولید میشه. یک مسابقه ی غیر رسمی بود که ما هم در دنیا به پیشرفت کمک کنیم. اون زمان ثبت تجربیات و بیان مطالبی که در دنیای رسانه هر کشور هست توسط وبلاگ نویسانش به وب منتقل میشد. یک جور شبیه گزارش گران مجازی رایگان که برای یک ژورنال یا روزنامه ی جهانی کار میکنن ولی پول نمیگیرن.
یک داستان دیگه سال ۹۰ بود که با همسرم رفتیم وبلاگ نویسان مسلمان از کل ایران در یک اردو دور هم جمع شده بودن و خیلی جالب بود. همه به کمک سرویس گوگل فید تونسته بودن خواننده های زیادی پیدا کنن. ولی سرویس گوگل چند وقت بعدش غیرفعال شد. و سرورهاش خاموش شد.