الطاف خفیه. زیبا ترین چیزی که در جوانی ذهن من رو به خودش مشغول کرده بود امروز یادم اومد. براش اون موقع کلمه ی معادلی در ذهنم نداشتم. ولی همیشه به این فکر میکردم که خیلی چیز ها هستن به چشم ما نمیان. کارهایی که انجام میشن و هیچ کس خبر نداره. نعمت هایی که همیشه هست. کم و کسری که رفع میشه قبل از اینکه ما بهش توجه بکنیم. و خیلی چیز های مشابه این. ذهن من رو درگیر میکرد. ما به خیلی چیز هایی که اطراف مون هست و در دسترس ماست دقت ندارم توجه نداریم استفاده نمیکنیم. نمیگیم اگر نبود چه فرقی داشت. دنبال چیز هایی هستیم که نداریم. و این خیلی بده. خجالت میکشم. وقتی این همه نعمت هست و استفاده نمیکنم. وقتی این همه بلا هست که من رو احاطه کرده و اگر رفع نمیشد من گرفتار بودم. الان راحت نشستم و میتونم فکر میکنم. خدا رو شکر کنم. و فک کنم بزرگترین نعمت خدا که روز قیامت ازم سوال میشه کدومه. ازش استفاده کنم. قدرش رو بدونم. به کمال برسونمش. خب ظاهرا ارزشمند ترین چیز در جهان رو خدا پیش ما به امانت گذاشته و ما بهش توجه نمیکنیم. عمر و قلب و نفس و ایمان ماست. هر چیزی که ما رو به کمال میرسونه. نعمت خدا نعمت دین نعمت پدر مادر نعمت ولایت نعمت عقل نعمت تفکر نعمت خود رشد دادن نعمت محاسبه ی نفس. قدرتی که اگر نداشتیم هیچی نداشتیم.